هاجس
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - آنچه در دل افتد آنچه بخاطر خطور کند. ۲- وسواس جمع : هواجس . ۳- خاطر اول یا خاطر ربانی است که هیچگاه خطا نکند و سهل آنرا (( سبب اول ) ) و ((نقرخاطر ) ) نامیده است و چون در نفس تحقق یابد ((ارادت ) ) نامیده میشود وچون دفع. سوم بگذرد آنرا ((همت ) ) خوانند و در دفع. چهارم ((عزم ) ) نامیده گردد و هنگام توجه بقلب اگر خاطر فعل باشد آنرا (( قصد ) ) خوانند و با شروع در کار آنرا ((نیت ) ) نامند. ۴ - خطاب نفسانی خطابی که در آن حظ نفس باشد.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
هاجَس و هاجِس :
هاجَسَ مُهاجَسَة :از باب مفاعَله ، ( ه ج س ) به معنی 《راز گفت ، با کسی راز در میان گذاشت 》.
هاجِس: اسم فاعل ، جمع هواجِس ( ه ج س ) : به معنی 《 دل مشغولی ، اشتغال ذهن و خاطر》
هاجَسَ مُهاجَسَة :از باب مفاعَله ، ( ه ج س ) به معنی 《راز گفت ، با کسی راز در میان گذاشت 》.
هاجِس: اسم فاعل ، جمع هواجِس ( ه ج س ) : به معنی 《 دل مشغولی ، اشتغال ذهن و خاطر》