نیکی گمان

لغت نامه دهخدا

نیکی گمان. [ گ ُ ] ( ص مرکب ) خوش نیت. نیک اندیش. دارای حسن ظن. مقابل بدگمان و سؤظنی :
شه نامبردار نیکی گمان
نشست از بر زین سپیده دمان.
فردوسی.
که با کیست زاین گونه تیر و کمان
بداندیش یا مرد نیکی گمان.
فردوسی.
چنین گفت کز گردش آسمان
نیابد گذر مرد نیکی گمان.
فردوسی.
|| خیرخواه. خیراندیش :
که ما زنده اندر زمان توایم
به هر کارنیکی گمان توایم.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) دارای حسن ظن : (( چنین گفت کز گردش آسمان نیابد گذر مرد نیکی گمان . ) )

پیشنهاد کاربران

بپرس