نیکی دهش. [ دِ هَِ ] ( ص مرکب ) نیکی کننده. محسن. ( فرهنگ فارسی معین ). معطی الخیر. ( یادداشت مؤلف ) : یکی طاس می بر کفش برنهادز یزدان نیکی دهش کرد یاد.فردوسی.ز نیکی دهش آفرین بر تو بادفلک را گذر بر نگین تو باد.فردوسی.سر نامداران زبان برگشادز دادارنیکی دهش کرد یاد.فردوسی.به نیکی ز نیکی دهش یاد کردبدان پرورش عالم آباد کرد.نظامی.