نیکویی

/nikuyi/

مترادف نیکویی: احسان، خوبی، نکویی، نیکی، جمال، زیبایی

متضاد نیکویی: بدی

معنی انگلیسی:
merit, nicety

لغت نامه دهخدا

نیکویی. ( حامص ) نیکوی. خیر. خوبی. مقابل شر و بدی :
به شه گفت گیو ار تو کیخسروی
نبینی ازین آب جز نیکوی.
فردوسی.
نگیرد ترا دست جز نیکوی
که از مرد دانا سخن بشنوی.
فردوسی.
چنین گفت کایدر همه نیکوی است
بر این نیکویی ها نباید گریست.
فردوسی.
|| صلاح. فلاح. کار خوب و پسندیده :
که اوی است بر نیکوی رهنمای
از اوی است گردون گردان به جای.
فردوسی.
پشوتن بیامد به پیش خدای
که او بود بر نیکوی رهنمای.
فردوسی.
جهان را همه داشت با داد و رای
سپه را به هر نیکوی رهنمای.
فردوسی.
مایه هر نیکی و اصل نکویی راستی است
راستی هرجا که باشد نیکویی پیدا کند.
ناصرخسرو.
|| نصیب. حظ :
شادی و نیکویی از مال کسان چشم مدار
تا نمانی چو سگان بر در قصاب نژند.
ناصرخسرو.
|| مهربانی. ملاطفت. شفقت. ( ناظم الاطباء ). لطف. خیرخواهی :
همه نیوشه خواجه به نیکویی و به صلح
همه نیوشه نادان به جنگ و کار نغام.
رودکی.
اگر نیکویی بینم اندر سرش
ز یاقوت و زر بر نهم افسرش.
فردوسی.
جوانمردی از کارها پیشه کن
همه نیکویی اندر اندیشه کن.
فردوسی.
|| خوش خلقی. نرمی :
چو بنمود شاه از سر نیکویی
بدان تنگ چشمان فراخ ابروی.
نظامی.
|| احسان. انعام. دهش. ( ناظم الاطباء ). منة. خیر. معروف. ( از منتهی الارب ). مبرة. ( دستورالاخوان ). برّ. مبرت. ( تاج المصادر بیهقی ). نکوکاری. کار خوب. کار خیر : بهرام گفت شما دانید که ملوک عجم و پدران من با شما چند نیکویی کرده اند و دانید که یزدجرد از نیکویی با شما چه کرده. ( ترجمه طبری بلعمی ).
هر آنکس که بر نیکویی در جهان
توانا بود آشکار و نهان.
فردوسی.
تو پاداش این نیکویی بد کنی
چنان دان که بد با تن خود کنی.
فردوسی.
که او راست بر نیکویی دسترس
به نیرو نیازش نیاید به کس.
فردوسی.
به نیکوئی بکن مر خصم را شاد
که زآن اندیشه بد ناورد یاد.
ناصرخسرو.
ای هنرپیشه بدین اندر همیشه پیشه کن
نیکویی تا نیکویی یابی جزای نیکویی.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - نیکو بودن خوبی . ۲ - زیبایی . ۳ - نیکی احسان : (( فراموش کردند آن نیکوییها که راستای ایشان کردی . ) ) یا به نیکویی . بخوبی و خوشی : (( عمر و او را ( احمد بن ابی الاصبع را ) کرامت کرد بسیار و بنواخت ... و به نیکویی باز گردانید . ) )

فرهنگ عمید

۱. نیکو بودن، خوبی.
۲. احسان، نیکوکاری.
۳. (اسم ) موهبت، عطیه، نعمت.
۴. ذکرخیر.

جدول کلمات

حسن

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی نیکو یی از ریشه ی دو واژه ی نیکو و یی فارسی هست خود واژه ی یی از ریشه ی واژه ی یا فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

نیکویینیکویینیکویینیکویینیکویی
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی نیکویی از ریشه ی دو واژه ی نیکو و یی فارسی هست خود واژه یی از ریشه ی واژه ی یا فارسی هست .
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

نیکویینیکویینیکویینیکویینیکویی
مبرور
ثواب کاری
معنی=خوبی، پسندیده بودن
مخالف=بدی
هم خانواده=نیک، نیکو، نیک نامی
به خوبی
شایستگی
زیبایی
جودت
حسن
معنی نیکویی = خوبی واحسان
خوبی، بخشی
بهی
خوبی بخشش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس