نیکوکردار


مترادف نیکوکردار: خوش رفتار، روش، نیک، نیک رفتار، نیکوکار

متضاد نیکوکردار: بدکردار

لغت نامه دهخدا

نیکوکردار. [ ک ِ ] ( ص مرکب ) محسن. نیکوکار. نکوکردار :
شادمان باد و به همت برساد
آن نکوعادت نیکوکردار.
فرخی.
پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار و نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. ( تاریخ بیهقی ص 93 ). این میزانی است که نیکوکردار و بدکردار را بدان بسنجند. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) نیکو کار

پیشنهاد کاربران

بپرس