نیکوسرشت

/nikusereSt/

مترادف نیکوسرشت: خوش باطن، نیکخواه، نیک سرشت، نیکونهاد

متضاد نیکوسرشت: بدسرشت

معنی انگلیسی:
innocent

لغت نامه دهخدا

نیکوسرشت. [ س ِ رِ ] ( ص مرکب ) خوش طینت. خوش فطرت. نیک نهاد. ( یادداشت مؤلف ) :
که نادان بدانجای خوار است و زشت
شه آنجاست درویش نیکوسرشت.
اسدی.
چه دیدی در این کشور از خوب و زشت
بگو ای نکونام نیکوسرشت.
سعدی.
بگفت آن خردمند نیکوسرشت
جوابی که بر دیده باید نوشت.
سعدی.
برش تنگ دستی دو حرفی نوشت
که ای خوب فرجام نیکوسرشت.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) نیک ذات

پیشنهاد کاربران

بپرس