نکوش داشتم و شد نکو به نیکوداشت
چنانکه درخور بوس آمد و سزای کنار.
مختاری.
عظمت سلطنت از نیکوداشت رعیت باشد. ( راحةالصدور ). || اکرام. احترام. نوازش. اعزاز : و عبدالمطلب ایشان را [دایگان بنی سعد را ] نیکوداشت وعده کرد استوار نداشتندی. ( ترجمه طبری بلعمی ). نیکوداشت ها هر روز به زیادت بود. ( تاریخ بیهقی ص 64 ). سالها آنجا بماند در نیکوداشت هرچه تمام تر. ( تاریخ بیهقی ص 606 ). وی به فرمان جائی موقوف است در نیکوداشتی هرچه تمامتر. ( تاریخ بیهقی ص 216 ). گفت من امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به خواب دیدم که مرا به فرزندان وصیت کرد به نیکوداشت. ( مجمل التواریخ ). || احسان. انعام. پاداش : اگر طاعتی بینم بی ریا و شبهت در برابرآن عدلی کنیم و نیکوداشتی که از آن تمامتر نباشد. ( تاریخ بیهقی ).- نیکوداشت کردن ؛ ضیافت کردن : وحوش را به گوشت او نیکوداشتی خواهم کرد. ( کلیله و دمنه ).