نیکو کنش

لغت نامه دهخدا

نیکوکنش. [ ک ُ ن ِ ] ( ص مرکب ) محسن. نیکوئی کننده. ( فرهنگ فارسی معین ). نکوکار. نیکوکردار :
جهاندار باداد نیکوکنش
فشاننده گنج بی سرزنش.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) نیکویی کننده محسن : (( جهاندار باداد نیکو کنش فشانند. گنج بی سرزنش . ) )

پیشنهاد کاربران

بپرس