لغت نامه دهخدا
نیکومنظر. [ م َ ظَ ] ( ص مرکب )دیداری. منظری. منظرانی : طریر؛ مرد نیکومنظر و دیداری. ( یادداشت مؤلف ). خوش سیما. نیکولقا :
هم میر نیکومنظری هم شاه نیکومخبری
بر منظر و بر مخبر تو آفرین باد آفرین.فرخی.
فرهنگ فارسی
(صفت ) ۱- خوش نما . ۲ - خوبروی زیبا .