نیکو سیرت

/nikusirat/

لغت نامه دهخدا

نیکوسیرت. [ رَ ] ( ص مرکب ) نیک سیرت. نکوسیرت. نیک نهاد. خوش رفتار : پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار و نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. ( تاریخ بیهقی ص 93 ). پوران دخت بنت کسری زنی سخت عاقل و عادل و نیکوسیرت بود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 110 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) نیک سیرت : (( بدین سبب قوت حفیظ. آن پادشاه نیکو سیرت پاک عقیدت از روی بشریت در حرکت آید . ) )

پیشنهاد کاربران

دارای خلق و خوی پسندیده .
کسی که بسیار مهربان است بخشنده است دست و دل باز است به دیگران کمک می کند از جان و مال خود مایه می گذارد . به فقیران کمک می کند در راه خدا می بخشد خوش قلب و خوش باطن است چهره ی از مهربانی و نیکوی دارد .
خلق و خوی نیک

بپرس