نیکوخط. [ خ َطط ] ( ص مرکب ) خوش خط : بومنصور فاضل و ادیب و نیکوخط بود. ( تاریخ بیهقی ص 274 ). برنای به کارآمده و نیکوخط و در دبیری پیاده گونه. ( تاریخ بیهقی ص 347 ). برنائی خویشتن دار و نیکوخط است و از وی دبیری نیک آید. ( تاریخ بیهقی ).