نیکو حالی

لغت نامه دهخدا

نیکوحالی. ( حامص مرکب ) رخاء. قوی حالی. توانگری. فراغ بال : تجمل ؛ نیکوحالی نمودن. ( دستورالاخوان ). هم مثل المعی و الکرش ؛ یعنی ایشان در نیکوحالی و ارزانیند. ( منتهی الارب ). || سلامت. تندرستی. || خوشحالی. خوشوقتی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

۱ - سالمت تندرستی . ۲ - خوشحالی خوشوقتی .

پیشنهاد کاربران

بپرس