نیکوبندگی. [ ب َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حسن خدمت. ( یادداشت مؤلف ). اخلاص. نیک بندگی. نکوبندگی. رجوع به نیک بندگی شود : چون اتابک محمد شرایط نیکوبندگی به تقدیم رسانیده بود... ( بدایعالازمان ). بیشتر شیخ ابراهیم حاکم شروانات که سلوک جاده نیکوبندگی و جان سپاری با قدم اخلاص... پیشه او بود. ( ظفرنامه از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
نیک بندگی: (( و بیشتر شیخ ابراهیم حاکم شروانات که سلوک چار. نیکو بندگی و جانسپاری با قدم اخلاص و هوا داری همیشه پیش. دولت و بختیاری او بود . ) )