نیکلای گاوریلوویچ چرنیشفسکی ( ۱۸۲۸ –۱۸۸۹ ) اقتصاددان، تاریخدان، فیلسوف، منتقد ادبی، نویسنده، منتقد هنری، سوسیالیست و از متفکران پیشرو و انقلابی سده ۱۹ میلادی در روسیه بود.
چرنیشفسکی به خاطر عقاید انقلابی و ضدتزاری، ۲۱ سال در زندان بود. رمان فلسفی چه باید کرد؟ از آثار اوست. افرادی همچون ولادیمیر لنین و اما گلدمن متأثر از او بودند. کارل مارکس که متأثر از اندیشهٔ وی بود، دربارهٔ چرنیشفسکی با طعن می گفت «چرنیشفسکی را به «پاداش» آثار علمی گرانبها و ارجمندش زندانی و تبعید کرده اند!»
... [مشاهده متن کامل]
چرنیشفسکی در پهنهٔ زندگی ادبی اش، همواره در پی همنوا کردن ادبیات روسی با ادبیات خاوری ( :شرقی ) بوده و از آن میان، شاهنامهٔ فردوسی در شکل بخشیدن به اندیشه های فلسفی، تاریخی و انقلابی او، جایگاهی بسزا داشت. این رویکرد نوین در چشم بلندپایگان روسیهٔ تزاری ناخوشایند آمد و از وجودش و گفتارش بیمناک شدند و بدین گونه او از آموزش بازماند. به دنبال برکنار شدن، وی از نوشتن دست برنداشت و در نوشته هایش بر نمایان کردن ارزش های برتر سروده های خاوری به ویژه شاهنامه پای می فشرد و الگوهای انقلابی خود را از میان پهلوانان اسطوره ای ایران برمی گزیند. دادگران دولتی، در پی این زیاده روی ها او را به سیبری فرستادند.
چرنیشفسکی از خردسالی به آموختن زبان فارسی و شاهنامه پای فشرده و تنها الکساندر گریبایدوف در فراگیری زبان فارسی هم پایهٔ او بوده است. چرنیشفسکی هنگام ورود به دانشگاه پترزبورگ ۴ زبان بنیادی خاوری فارسی، عربی، ترکی و یهودی باستان را نیک آموخت و البته ساراتوف ( زادگاه وی ) و گسترهٔ فرهنگی و خانوادگی وی در این فراگیری کارگر بود. در کنار آموزش زبان فارسی، نخستین بار یک بازرگان پرتقال فروش ایرانی، او را با شاهنامه آشنا کرد. او برای هر واژهٔ فارسی یک سروده از شاهنامه را هم می آموخت. چرنیشفسکی هنگام آموزش در دانشسرای ساراتوف، کتاب منتخب فارسی بالدیروف را که در آن بخش هایی از گلستان، چند غزل حافظ و نیز بخشی از منظومهٔ یوسف و زلیخای جامی، نکوهش نامه ( :هجونامه ) محمود به فردوسی، پندنامهٔ عطار و پندنامهٔ سهیلی چاپ شده بود را خواند. مادرش همواره آرزو داشت که پسرش در دنیای ادب فارسی به شکوفایی برسد و به همسرش یادآور می شد: «نیکلای نباید زبان ترکی - تاتاری بیاموزد؛ زیرا در این زبان دانشی پیدا نیست. »
بازرگانان ایرانی در ساراتوف، رفت وآمد بسیار داشتند و بر همین پایه بود که مادر نیکلای - گالوبیوا - در سال ۱۸۳۵ میلادی برای پسر هشت ساله اش، استاد زبان فارسی می جوید. چرنیشفسکی در دانشسرای ساراتوف، دانش فراتری آموخت. وی با خاورشناس گاردیه سابلوکوف، دوست پدرش برخورد کرد و از او پایه های دانش زبان فارسی را آموخت و نیز آموزش زبان عربی را نیز از سابلوکوف آغاز کرد. در این میان چنان که خود یادآور شده است: زبان فارسی برای وی کشش بیشتری داشت. ادب شناس روس پ. بالتین با درد و اندوه چنین نوشته: دریغا که دستنویس های فارسی چرنیشفسکی هنوز بررسی شایسته ای نشده است. چرنیشفسکی پس از پایان دانشسرا، به دانشگاه پترزبورگ رفت. او نخست به بخش سخن شناسی رشتهٔ فلسفه رفت که بخش خاورشناسی نیز، پیوند با همین رشته بود. چرنیشفسکی در سال ۱۸۵۱ میلادی در جایگاه استاد دبیرستان ساراتوف، برگزیده شد.
چرنیشفسکی به خاطر عقاید انقلابی و ضدتزاری، ۲۱ سال در زندان بود. رمان فلسفی چه باید کرد؟ از آثار اوست. افرادی همچون ولادیمیر لنین و اما گلدمن متأثر از او بودند. کارل مارکس که متأثر از اندیشهٔ وی بود، دربارهٔ چرنیشفسکی با طعن می گفت «چرنیشفسکی را به «پاداش» آثار علمی گرانبها و ارجمندش زندانی و تبعید کرده اند!»
... [مشاهده متن کامل]
چرنیشفسکی در پهنهٔ زندگی ادبی اش، همواره در پی همنوا کردن ادبیات روسی با ادبیات خاوری ( :شرقی ) بوده و از آن میان، شاهنامهٔ فردوسی در شکل بخشیدن به اندیشه های فلسفی، تاریخی و انقلابی او، جایگاهی بسزا داشت. این رویکرد نوین در چشم بلندپایگان روسیهٔ تزاری ناخوشایند آمد و از وجودش و گفتارش بیمناک شدند و بدین گونه او از آموزش بازماند. به دنبال برکنار شدن، وی از نوشتن دست برنداشت و در نوشته هایش بر نمایان کردن ارزش های برتر سروده های خاوری به ویژه شاهنامه پای می فشرد و الگوهای انقلابی خود را از میان پهلوانان اسطوره ای ایران برمی گزیند. دادگران دولتی، در پی این زیاده روی ها او را به سیبری فرستادند.
چرنیشفسکی از خردسالی به آموختن زبان فارسی و شاهنامه پای فشرده و تنها الکساندر گریبایدوف در فراگیری زبان فارسی هم پایهٔ او بوده است. چرنیشفسکی هنگام ورود به دانشگاه پترزبورگ ۴ زبان بنیادی خاوری فارسی، عربی، ترکی و یهودی باستان را نیک آموخت و البته ساراتوف ( زادگاه وی ) و گسترهٔ فرهنگی و خانوادگی وی در این فراگیری کارگر بود. در کنار آموزش زبان فارسی، نخستین بار یک بازرگان پرتقال فروش ایرانی، او را با شاهنامه آشنا کرد. او برای هر واژهٔ فارسی یک سروده از شاهنامه را هم می آموخت. چرنیشفسکی هنگام آموزش در دانشسرای ساراتوف، کتاب منتخب فارسی بالدیروف را که در آن بخش هایی از گلستان، چند غزل حافظ و نیز بخشی از منظومهٔ یوسف و زلیخای جامی، نکوهش نامه ( :هجونامه ) محمود به فردوسی، پندنامهٔ عطار و پندنامهٔ سهیلی چاپ شده بود را خواند. مادرش همواره آرزو داشت که پسرش در دنیای ادب فارسی به شکوفایی برسد و به همسرش یادآور می شد: «نیکلای نباید زبان ترکی - تاتاری بیاموزد؛ زیرا در این زبان دانشی پیدا نیست. »
بازرگانان ایرانی در ساراتوف، رفت وآمد بسیار داشتند و بر همین پایه بود که مادر نیکلای - گالوبیوا - در سال ۱۸۳۵ میلادی برای پسر هشت ساله اش، استاد زبان فارسی می جوید. چرنیشفسکی در دانشسرای ساراتوف، دانش فراتری آموخت. وی با خاورشناس گاردیه سابلوکوف، دوست پدرش برخورد کرد و از او پایه های دانش زبان فارسی را آموخت و نیز آموزش زبان عربی را نیز از سابلوکوف آغاز کرد. در این میان چنان که خود یادآور شده است: زبان فارسی برای وی کشش بیشتری داشت. ادب شناس روس پ. بالتین با درد و اندوه چنین نوشته: دریغا که دستنویس های فارسی چرنیشفسکی هنوز بررسی شایسته ای نشده است. چرنیشفسکی پس از پایان دانشسرا، به دانشگاه پترزبورگ رفت. او نخست به بخش سخن شناسی رشتهٔ فلسفه رفت که بخش خاورشناسی نیز، پیوند با همین رشته بود. چرنیشفسکی در سال ۱۸۵۱ میلادی در جایگاه استاد دبیرستان ساراتوف، برگزیده شد.