نیک داشت. ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خوب نگه داشتن. نیک تعهد کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || احترام کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || ضیافت کردن. مهمانی. ( فرهنگ فارسی معین ) : شتربه نیک فربه گشته است و بدو حاجتی و از او فراغتی نیست ، وحوش را به گوشت او نیک داشتی خواهم کرد. ( کلیله و دمنه از فرهنگ فارسی معین ). || نعمت. ( فرهنگ فارسی معین ) : اذکروا نعمةاﷲ علیکم ( قرآن 231/2 و چند آیه دیگر )؛ یاد کنید نیک داشت خدای تعالی را بر شما. ( تفسیر کمبریج از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر اسم ) خوب نگاهداشتن ٠ نیک تعهد کردن ۲ ٠ - احترام کردن ۳ ٠ - ضیافت کردن مهمانی : (( شنزبه نیک فربه شده است و بدو حاجتی و ازو فراغتی نست . و حوش را بگوشت او نیک داشتی خواهم کرد. ) ) ۴ - نعمت : (( اذکروا نعمه ا... علیکم باد شما . ) )