سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
که زاین سه رسد نیک و بدبی گمان.
فردوسی.
که نیک و بد اندر جهان بگذردزمانه دم ما همی بشمرد.
فردوسی.
بدان تا چو آهنگ دریا کنیم در آن نیک و بد را تماشا کنیم.
نظامی.
که امشب چه نیک و بد آید پدیدهمان روز فردا چه خواهد رسید.
نظامی.
چو پرسیدی از حال ما نیک و بدبگوئیم شه را همه حال خود.
نظامی.
|| غث و سمین.- نیک و بد کردن ؛ گزیدن. غث و سمین کردن. ( یادداشت مؤلف ).
|| ( ق مرکب ) در هر حال. ( یادداشت مؤلف ) :
نیک و بد چون همی بباید مرد
خنک آن کس که گوی نیکی برد.
سعدی ( از یادداشت مؤلف ).