نیک سیرت. [ رَ ] ( ص مرکب ) خوش خلق. ( ناظم الاطباء ). خوش خو. ( فرهنگ فارسی معین ). پارسا. ( ناظم الاطباء ). آنکه باطنش از عیب و نقص مبرا باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). پاک نهاد. نیکونهاد. صافی ضمیر. نیک دل. پاک ضمیر : صاحب دل نیک سیرت علامه گو کفش دریده باش و خلقان جامه.
سعدی.
درون مردمی چون ملک نیک سیرت برون لشکری چون هژبران جنگی.
سعدی.
درویش نیک سیرت پاکیزه رای را نان رباط و لقمه ٔدریوزه گو مباش.
سعدی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - خوش خو خوش خلق . ۲ - آنکه باطنش از عیب و نقص مبرا باشد : پارسا: (( شاهزاد. خوب صورت نیک سیرت ... که آتش شمشیر آبدارش بهرام را چون سپند میسوخت ... ) )