نیک رایی

لغت نامه دهخدا

نیک رایی. ( حامص مرکب ) نیک اندیشی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
همه دیانت و دین ورز و نیک رایی کن
که سوی خلد برین باشدت گذرنامه.
شهید.
ای مایه خوبی و نیک رایی
روزم ندهد بی تو روشنائی.
رودکی.
اگرنه عدل شه استی و نیک رایی او
شدی سراسر کار جهان تباه و سیه.
سوزنی.
از نکویی و نیک رایی او
راه جستم به آشنائی او.
نظامی.
همه عالم گرفت از نیک رایی
چنین باشد بلی ظل خدایی.
نظامی.

فرهنگ فارسی

نیک اندیشی .

پیشنهاد کاربران

بپرس