نیک خواهی

/nikxAhi/

مترادف نیک خواهی: احسان، خیراندیشی، نیک منش

متضاد نیک خواهی: بدخواهی

معنی انگلیسی:
benevolence, benevolence, charity, goodwill

لغت نامه دهخدا

نیک خواهی. [ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) خیرخواهی. ( ناظم الاطباء ). خیراندیشی. موالات. دوستی. شفقت. مصلحت اندیشی :
چه بخشی تو زاین پادشاهی مرا
چه بپسندی از نیک خواهی مرا.
فردوسی.
بزرگی و فرهنگ و شاهی مراست
خردمندی و نیک خواهی مراست.
فردوسی.
پرآشوب شد کشور سندلی
بدان نیک خواهی و آن یک دلی.
فردوسی.
بازگوئی ز نیک خواهی خویش
معنی آیت سیاهی خویش.
نظامی.
طالع تخت و پادشاهی او
فرخ آمد ز نیک خواهی او.
نظامی.
گرچه دانی که نشنوند بگوی
هرچه دانی ز نیک خواهی و پند.
سعدی.
- نیک خواهی رساندن ؛ اظهار خیرخواهی و ارادت کردن :
شبان چون به شه نیک خواهی رساند
مدارای شاهش به شاهی رساند.
نظامی.
- نیک خواهی کردن ؛ مصلحت اندیشی کردن. نصیحت کردن.
- نیک خواهی نمودن ؛ عرض اخلاص کردن. اظهار دوستی و یک دلی کردن :
کسی کو مرا نیک خواهی نمود
ز من هیچ بدخواهی او را نبود.
نظامی.

مترادف ها

benevolence (اسم)
نوع پرستی، خیر خواهی، سخاوتمندی، نیک خواهی، خوشدلی

فارسی به عربی

احسان

پیشنهاد کاربران

بپرس