نیمچه

/nimCe/

معنی انگلیسی:
cutlas, cutlass, half, novice

لغت نامه دهخدا

نیمچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) جامه کوتاه. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( برهان قاطع ). بالاپوش کوتاه. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) : بیشتر اوقات قبای زندنیجی پوشیدی یا عتابی ساده و نیمچه پوستین بره داشتی. ( راحةالصدور ). || شمشیر کوتاه. ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ) ( برهان قاطع ) : صدف مغفر بر سر نهاد نهنگ نیمچه بکشید . ( جوامعالحکایات از فرهنگ فارسی معین ).
سبزه گر نیمچه بر آب زند باکی نیست
کآب را روز و شب ازباد زره بر بدن است.
مجیر ( از آنندراج ).
چو دید سبزه که گل پای در رکاب آورد
کشید نیمچه یعنی که خسرو است سوار.
مجیر ( دیوان ص 99 ).
|| تفنگ کوتاه. ( رشیدی ) ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ). || جوجه تازه از تخم درآمده. ( فرهنگ فارسی معین ). جوجه چندروزه. جوجه مرغ کوچک. || در تداول جنوب ایران ( کرمان و سیرجان )، کوزه کوچک. || ( ص ) نه خرد و نه بزرگ. ( یادداشت مؤلف ). هنوز به کمال نرسیده. نه کامل. نه به حد کمال : نیمچه دختر. نیمچه پسر. نیمچه مرد. نیمچه جوان. نیمچه پیر. نیمچه صدراعظم. ( یادداشت مؤلف ). || کوچک. خرد: نیمچه بشقاب. نیمچه دوری. نیمچه قرابه.

فرهنگ فارسی

۱- (صفت ) نیمه نصفه : (( بشاه بهرام که حالا باید برای خودش نیمچه مردی شده باشد بگو ... ) ) ۲ - ( اسم ) جوج. تازه از تخم در آمده . ۳ - بالا پوش کوتاه : (( چو سبز نیمچ. علم نیمکش کردی سیاه چهره شود راست جهل چون فرنج . ) ) (( سنجر ... بیشتر اوقات قبائ زند نیجی پوشیدی ... و نیمچ. پوستین بره داشتی ) ) ۴- دندان نهنگ : (( صدف مغفر بر سر نهاد نهنگ نیمچه بکشید . ) ) ۵ - تفنگ کوتاه . ۶- ( صفت ) هنوز بکمال نرسیده غیر کامل و جوان: ((امین الدوله و حاجی میرزا محمدرضا و یکی دو نفر نیمچه آخوند دیگر... ) )

فرهنگ معین

(چِ ) (اِ. ) ۱ - بالاپوش کوتاه . ۲ - شمشیر و تفنگ کوتاه . ۳ - هرچیز کوتاه و ناقص .

فرهنگ عمید

۱. شمشیر یا تفنگ کوتاه.
۲. [قدیمی] لباس کوتاه، نیم تنه.

گویش مازنی

/nim che/ جوجه ای که از مواظبت مادر خارج شده و مستقل گشته باشد

واژه نامه بختیاریکا

از گونه های زنگوله

پیشنهاد کاربران

بپرس