جمله ی تو همونی که می خوامی نیمه ی گمشدم به خارجی
این اصطلاح از افلاطون در رساله مهمانی، که به تفسیر و شرح اسطوره انسان و دو جنسیتی بودن آن پرداخته است، واردِ واژگانمان شده است!
به این بیان که انسان در آغاز خلقت عبارت بود از دو موجود به هم چسبیده ( مقایسه شود با: مشی و مشیانه: نخستین جفت بشر در روایات اساطیری ایران ) با دو سر و چهار دست و چهار پا و دارای قدرتی ماواریی و شگفت انگیز که در سر، خیالِ چیرگی بر خدایان را می پروراند.
... [مشاهده متن کامل]
زئوس بر آن شد که او را دو شقه کند و این کار را با کمک آپولون انجام داد و این موجود افسانه ای که همزمان چهار دست و پا داشت، به صورت دو موجود از هم جدا کرد و دستور داد هر نیمه از آن ها را به جای دوردستی ببرند و از آن روز باز ( به بعد ) هر نیمه در اشتیاق رسیدن به نیمه دیگر بود و عشق از این جا پدید آمد!
شعر تولد دیگر از فروغ فرخزاد:
چگونه روح بیابان مرا گرفت / و سِحر ماه زِ ایمان گله دورم کرد
چگونه ناتمامی قلبم بزرگ شد / و هیچ نیمه ای این نیمه را تمام نکرد
چگونه ایستادم و دیدم / زمین به زیر دو پایم زِ تکیه گاه تُهی می شود
و گرمی تن جفتم / به انتظار پوچ تنم ره نمی برد
شعری از محمد علیزاده:
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو / دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدمی تو
این موضوع با کمک از کتاب فرهنگ اساطیر و داستان واره ها: نوشته دکتر محمّدجعفر یاحقی برگرفته شده است!
به این بیان که انسان در آغاز خلقت عبارت بود از دو موجود به هم چسبیده ( مقایسه شود با: مشی و مشیانه: نخستین جفت بشر در روایات اساطیری ایران ) با دو سر و چهار دست و چهار پا و دارای قدرتی ماواریی و شگفت انگیز که در سر، خیالِ چیرگی بر خدایان را می پروراند.
... [مشاهده متن کامل]
زئوس بر آن شد که او را دو شقه کند و این کار را با کمک آپولون انجام داد و این موجود افسانه ای که همزمان چهار دست و پا داشت، به صورت دو موجود از هم جدا کرد و دستور داد هر نیمه از آن ها را به جای دوردستی ببرند و از آن روز باز ( به بعد ) هر نیمه در اشتیاق رسیدن به نیمه دیگر بود و عشق از این جا پدید آمد!
شعر تولد دیگر از فروغ فرخزاد:
چگونه روح بیابان مرا گرفت / و سِحر ماه زِ ایمان گله دورم کرد
چگونه ناتمامی قلبم بزرگ شد / و هیچ نیمه ای این نیمه را تمام نکرد
چگونه ایستادم و دیدم / زمین به زیر دو پایم زِ تکیه گاه تُهی می شود
و گرمی تن جفتم / به انتظار پوچ تنم ره نمی برد
شعری از محمد علیزاده:
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو / دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدمی تو
این موضوع با کمک از کتاب فرهنگ اساطیر و داستان واره ها: نوشته دکتر محمّدجعفر یاحقی برگرفته شده است!