نیمه روز

لغت نامه دهخدا

نیمه روز. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) نیمروز. وسط روز. ظهر. || نصف روز. از صبح تا ظهر یا از ظهر تا شب :
چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز
فتاد اندر او ز آتش معده سوز.
سعدی ( بوستان چ یوسفی ص 142 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - وسط روز و آن هنگام رسیدن آفتاب است بر دایر. نصف النهار ظهر : (( سادس ماه ربیع الاخر اندر نیم روز روز آدین. بحکم کردگار ذوالمنن ... ) ) ( حافظ . ۳۷٠ ) یا پادشاه ( سلطان ) نیم روز ( نیمروز ) . ۱ - آفتاب . ۲ - آفتاب .

پیشنهاد کاربران

بپرس