نیمن

لغت نامه دهخدا

نیمن. [ نیم م َ / م َ ] ( اِ مرکب ) نیم من. رجوع به نیم من شود: اندر دو من و نیم من آب بپزند تا به نیمن بازآید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). بگیرند زردآلوی کشته و مویز سیاه دانه بیرون کرده... از هر یکی نیمن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و در بعضی نسخه ها می پخته نیمن است و انگبین نیمن. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

نیم من .

پیشنهاد کاربران

بپرس