نیمسال


معنی انگلیسی:
term

لغت نامه دهخدا

نیم سال. ( ص مرکب ) مرد نصف عمر. ( ناظم الاطباء ).مردی که به نصف عمر رسیده. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 402 شود. || ( اِ مرکب ) نیمی از سال تحصیلی .

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - مردی که بنصف عمر رسیده . ۲ - ( اسم ) نصف سال ( ۶ ماه ) سمستر . توضیح این اصطلاح در دانشگاهها در مورد نصف سال تحصیلی بکار میرود .

مترادف ها

term (اسم)
دوره، شرط، لفظ، مهلت، مدت، هنگام، اصطلاح، شرایط، نیمسال، جمله، روابط، میعاد، دوره انتصاب، ثلث تحصیلی

semester (اسم)
نیمسال، دوره 16 هفته ای دانشگاه

پیشنهاد کاربران

بپرس