نیمدار

/nimdAr/

مترادف نیمدار: کارکرده، مستعمل

متضاد نیمدار: نو

لغت نامه دهخدا

نیمدار. ( ن مف مرکب ) جامه و فرش مستعمل که به کهنگی تمام نرسیده باشد . ( آنندراج ). چیز مستعمل اما قابل استفاده ، بین نو و کهنه. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ). مستعملی که کهنه و فرسوده نیست :
افکنده طرح خرمی از سایه های نیم
دامان دشت ساخته نو فرش نیمدار.
اشرف ( از آنندراج ).
می شود زیر پیچ دستارش
گِلِم نیمدار یک خروار.
شفائی ( از آنندراج ).

نیمدار. ( اِ ) درختی است که چوب آن برای سوخت و نجاری استعمال می شود و در جنگلهای ایران از آن یافت می شود. رجوع به نمدار شود.

فرهنگ فارسی

کارکرده، لباسی که مدتی برتن کرده باشند
( صفت ) چیز مستعمل اما قابل استفاده بین نو و کهنه : کفش نیمدار کت نیمدار
درختی است که چوب آن برای سوخت و نجاری استعال می شود و در جنگلهای ایران از آن یافت می شود .

فرهنگ معین

(ص مر. ) (عا. ) چیز مستعمل اما قابل استفاده .

فرهنگ عمید

لباسی که مدتی بر تن کرده باشند، کارکرده.

گویش مازنی

/nim daar/ چیز مستعمل – لباس کهنه و استفاده شده – دست دوم

واژه نامه بختیاریکا

دست دوم؛ نیمه کار

مترادف ها

second-hand (اسم)
عقربه ثانیه شمار، نیم دار

پیشنهاد کاربران

نیمدار: کهنه
( ( چه می توانستم از نیچه یاد بگیرم؟ قساوت؟ شصت سال از مرگ او گذشته بود و فلسفه اش نیمدار شده بود. ) ) ( صادق چوبک ، آتما سگ من )
نیمدار یعنی فرسوده، قدیمی، مندرس، ژنده، پوسیده، کهنه، دست دوم
Old - Rotten - Ragged - Torn

بپرس