نیم کرده. [ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ناتمام مانده. کاری به پایان نرسیده. نیم کاره : اگر پادشاهی سرائی مرتفع بنا افکندی... و آن بنا در روزگار او تمام نشدی پسر او... بر هیچ چیز چنان جد ننمودی که آن بناء نیم کرده آن پادشاه تمام کردی... گفتی بر پسر فریضه تر که نیم کرده پدر خویش را تمام کند. ( نوروزنامه ).