نیم کاری. ( حامص مرکب ) مزدوری. ( فرهنگ فارسی معین ) : در از لعلش به درج تنگ باری مه از رویش به شغل نیم کاری.امیرخسرو ( از انجمن آرا ).|| شاگردی. ( فرهنگ فارسی معین ).