نیم رسیده

لغت نامه دهخدا

نیم رسیده. [ رَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نیم رس. نیم پخته. نیم خام : امرود نیم رسیده سخت باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || نورسیده. نوخاسته. نوجوان. رجوع به رسیده به معنی بالغ شود :
باش که این پادشه هنوز جوان است
نیم رسیده یکی هزبردمان است.
منوچهری.

فرهنگ فارسی

نیم رس ٠ نیم پخته ٠ نیم خام یا نورسیده ٠ نوخاسته ٠ نو جوان ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس