نیم رس

لغت نامه دهخدا

نیم رس. [ رَ ] ( ن مف مرکب ) شراب و ثمر و سبزه که خوب نرسیده باشد. ( آنندراج ).نیم پخته. نیم خام. که نه کاملاً رسیده است و نه نارس است بلکه میان آن دو است. ( یادداشت مؤلف ). از خامی وکالی درآمده اما هنوز قوام و نضج نگرفته و پخته ناشده. که تازه رسیده و به غایت نبالیده است :
چیده هرکس بر به قدر دانش از بستان فیض
میوه ما نیم رس از شاخسار افتاده است.
دانش ( از آنندراج ).
نوخطی سلسله جنبان جنون است مرا
سبزه نیم رسی تشنه به خون است مرا.
صائب ( از آنندراج ).
|| مرغ بال و پر نو برآمده که پرواز از او خوب نیاید. ( آنندراج ).
- پر و بال نیم رس ؛ که تازه برآمده و هنوز قوت و قوام نیافته است :
به خون خویش زنم غوطه گرکنم پرواز
چو طایری که پر و بال نیم رس دارد.
وحید ( آنندراج ).
|| نه چندان رسا. که به نشانه رسد اما اثر نکند :
تا چند ز همراهی دل باز پس افتم
چون ناوک طفلان به نشان نیم رس افتم.
ذوقی ( از آنندراج ).
|| نیمه تمام :
خجل از ناله کنم فاخته و بلبل را
از خموشی نفس نیم رسی یافته ام.
اسیر ( از آنندراج ).
|| تیری که به نشانه رسد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی قبلی شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - میوه ای که هنوز نرسیده و پخته نشده . ۲ - مرغی که پر و بال آن هنوز در نیامده .

مترادف ها

semiyearly (صفت)
شش ماهه، ناکامل، نیم رس، نیم ساله

پیشنهاد کاربران

بپرس