ز کاخ دلارای تا نیم راه
گهر بود و دیبا و اسب و کلاه.
فردوسی.
از دو سندان چار دندان زحل در هم شکست جفته ای کزنیم راه آسمان افشانده اند.
خاقانی.
چنان رفت و آمد به آوردگاه که واماند از او وهم در نیم راه.
نظامی.
|| ( ص مرکب ) که در دوستی ثابت قدم نیست. که شرط وفا به جا نیارد. که تا آخر با تو همدمی و همراهی نکند: یار نیم راه. رفیق نیم راه. نیز رجوع به نیمه راه شود.