نیم داشت. ( ن مف مرکب ) نیمدار. مستعمل. نمداشت. نیز رجوع به نمداشت شود : اتابک سلغرشاه قصب مصری به مجدالدین داد... مگر نیمداشت بود او را خوش نیامد. ( لطایف عبید زاکانی ).