نخورد شیر نیم خورده سگ
ور به سختی بمیرد اندر غار.
سعدی.
قنقرات خاتون گفت قدری طعام نیم خورده بی بی به من دهید تا بخورم و به تبرک بخانه برم. ( تذکره دولتشاه ).عقل که پرورده شد ز میده هارون
کاسه نلیسد ز نیم خورده هامان.
تقوی ( از یادداشت مؤلف ).
|| کنایه از زنی که دیگران به وصلش رسیده اند. دستمالی شده : گفت کنیزک را با سیاه بخش که نیم خورده او هم او را شاید. ( گلستان ). || خاییده شده. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || گندم برشته شده. ( ناظم الاطباء ).