نیم خند

لغت نامه دهخدا

نیم خند. [ خ َ ] ( اِ مرکب ) تبسم. ( یادداشت مؤلف ). تبسم و خنده ای که در آن لبها چندان از هم باز نشوند. ( ناظم الاطباء ). || ( نف مرکب ) متبسم.
- دهن نیم خند ؛ که برای خنده لبهایش از هم باز نشده است :
روزی که پسته دید لب همچو قند او
شد خنده زهر در دهن نیم خند او.
صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) نیم خنده

پیشنهاد کاربران

نیمه تبسم . [ م َ / م ِ ت َ ب َس ْ س ُ ] ( اِمرکب ) تبسم و لبخندی به غایت ظریف ، بی آنکه لبها از هم گشوده شود و بانگی برآید : من او را با خنده ای فراخ ندیدم الا نیمه تبسم . ( تاریخ بیهقی ص 51 ) .

بپرس