نیلنج. [ ل َ ]( معرب ، اِ ) نیلج. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ). معرب نیلنگ است. ( از تاج العروس ). عصاره برگ نیل است. || دخان پیه که زنان بر وَشم پاشند تا نگار سبز نماید. ( منتهی الارب ). دوده پیه که بدان خال کوفته [ وشم ] را سبز کنند. نیلنگ. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
نیلج ٠ معرب نیلنگ است ٠ عصاره برگ نیل است ٠ یا دخان پیه که زنان بروشم پاشند تا نگار سبز نماید ٠ دوده پیه که بدان خاک کوفته را سبز کنند ٠ نیلنگ ٠