نیلفروشان

پیشنهاد کاربران

تقدیم به شهید بزرگوار شهید نیلفروشان
نیمه شب بود،
ماه، مانده در پُشت اَبر گناه
ماه، بی تاب، تابناک ولی تَبناک
با دلی تابیده و دِلتَنگ،
دِلِ بی تاب، دِلِ دِلْتنگِ خدا
تَبِ عشق، چند عُضوَش
...
[مشاهده متن کامل]

با ذکری به تسبیح خدا
به زلالی آب مَحْرم کرد
قَطَراتش به خُضوع اُفتان شد
خُضوعِ قَطرات، به وُضوح
مُوعظه ها در قَطَراتِ وُضوع؛
نخورَد آب زمینی که بلند است
سرد و خموش، تب اعضای وضو
متواضع، زسرما و خنکای آب وضو
اَعضای وضوع، به تواضع به خضوع
پای رفتن، عزم در نور رفتن
مرغ ملاقات، با دلی عاشق
عازم، به اُمید، به تلاقی به لقاء
حق جو، یادبودش، حق گو
سجاده باز، درِ رحمت نیز باز
خوفی حق، دلش لرزان بود
عَرق شَرم گناه بر جَبین غَلطان بود
بَنده از بَندِ گناه گریزان بود
نور مهتاب، راکع به رکوع
به تسبیح خدا به سجود
در کوچه پس کوچه ی باغ
مُعَطَّر، عطر گل ریحان، گل نعناع
با ذکر دعا، تکیه بر دیوار خدا
نردبانی ساخت از نور، تا اوج فضا
تا بدانجا که روح رقصان شد
چون گل پیچک، تَنیدش بر آن
تا بدانجا که گلبرگ گل پیچک،
چون گلبرگی از گل نیلوفر،
نیلفروشان، نیلگون، ناله کنان،
به اعاده، اورادی از اوراق دعا
رسید، دستش، بر صورت ماه
ماهِ سَماوات، در مَعرَضْ، از مَأْخَذ نور
جازم، زِخَشیَّت به پرداختِ جَزا
آئینه، به اِنعکاس نور خدا
نورِ صورت، نور زیبای خدا
پیامی در خواب، زعریکه زعرش خدا
می خواند به خَشیَّت به خشوع
مرغ مَمیجَک، مرغ ملاقات خدا
مرغ عشقم، بازهم برگرد
سوی رَبَّت، رَبِّ دِلتَنگ خودت،
به رضایت، به فراقت به رفاقت
باز گرد، با دل و جان باز گرد.
سید مهدی موسوی میرکلائی

بپرس