نیلج. [ ل َ ] ( معرب ، اِ ) عصاره نیل. ( منتهی الارب ). مأخوذ از نیله فارسی و به معنای آن. ( ناظم الاطباء ). معرب نیله که به نیل مشهور است و بدان چیزها رنگ کنند. ( برهان قاطع ). || ثوب نیلج ؛ جامه نیلی. ( از مهذب الاسماء ). جامه نیله. ( منتهی الارب ). || نیلنج. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - ماده ای است آبی رنگ که ازبرگ انواع مختلف. درختچ. نیل بدست می آید ۲ - درختچه ای است از تیر. پروانه واران دارای برگهای مرکب شانه ای و پوشیده از کرک گلهایش قرمز یا صورتی رنگند که دارای آرای خوشه یا سنبله میباشند میوه اش غلاف مانند است . ( شبیه میو. لوبیا ) در حدود ۲۵٠ نوع از این گیاه شناخته شده که همگی متعلق بنواحی گرم کر. زمینند و بیشتر بمنظور استفاد. ماد. آبی رنگ از برگ آنها کشت میشوند : ماد. رنگی نیل را در نقاشی و جهت خوشرنگ کردن لباسیهای سفید پس از شستشو بکار میبرند نیلنج درخت رنگ . توضیح دانه های این گیاه بنام تخم رنگ موسومند . ۳ - رنگ آبی از رنگهای رومی یا شفاف که نقاشان قدیمی ایران آنرا استعمال میکردند. یا نیل نحوست آسمانی . نحوست آسمانی . یا نیل فلک . ۱ - سیاهی آسمان . ۲ - نحوست فلک . یا نیل هندی . نیل . یا خود را در نیل کشیدن . جام. نیلی - که علامت عز است - در بر کردن: (( چو عشق آمد خرد را میل درکش . بداغ عشق خود را نیل درکش . ) ) (اسرار نام. عطار. چا. دکتر گوهرین ۳۵ ) یا در نیل زدن . یا نیل بزیان رفتن . هر وقت آب نیل خم رنگرزی فاسد شود رنگرز ببازار رود و دروغی مشهور کند پندارند که بدین وسیله آب نیل دوباره برنگ اصلی باز میگردد و آن را فاسد شدن و ضایع شدن نیل هم گویند : (( حرف وصل من و تو میگویند بزبان رفته مگر نیل فلک . ) ) ( نظام دست غیب بها. فرنظا. ) ۴ - سپند سوخته که برای دفع چشم زخم بر بناگوش و پیشانی کودکان مالند .