هست پیراهنی و شلواری
نیست بر هر دو نیفه و تیریز.
مسعودسعد.
بی منع و جگر برون ز شلوارکونی است ز پاچه تا به نیفه.
انوری.
دامن از ساق بلورین به گریبان برکش نیفه از گنبد سیمن به سوی پایچه آر.
سوزنی.
ای بس کسا که از پی این زیردامنی نیفه فروکشیده و برچیده دامنند.
سوزنی.
آنکه سر از نیفه برسپوخت چو برخاست خفت و سر از پاژه ازار فروماند.
سوزنی.
مانند بند شلوار به نیفه رفتن وجهی ندارد.( نظام قاری ص 131 ).
شلوار تو که گنج روان باشد ای غلام از پاچه تا به نیفه بود پر ز مشک خام.
؟ ( از سروری ).
|| بند ازار و شلوار . ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( از رشیدی ) : همچون طناب تافته چون میخ کوفته
چون خیمه سال و مه زده چون نیفه بسته باد.
کمال اسماعیل ( از رشیدی ).
مرد دم از شهوت آماده زدزن گره نیفه نر و ماده زد.
امیرخسرو ( از رشیدی ).
|| پوستین. ( انجمن آرا ) ( غیاث اللغات ) ( برهان قاطع ) ( از جهانگیری ) ( سروری ). پوستینی که از پوست حوالی ناف روباه سازند و آن بغایت نرم و لطیف باشد. ( غیاث اللغات از شرح اسکندرنامه خان آرزو ). پوست. ( جهانگیری ). نیفه به معنی مطلق پوستین نیست بلکه به معنی پوستی است که از حوالی ناف روباه و جز آن می گیرند و نرم تر از پوستهای دیگر است. ( از رشیدی ). پوست شکم حیوانات و روباه. ( ناظم الاطباء ) : آهو و روباه در آن مرغزار
نافه به گل داده و نیفه به خار.
نظامی.
شب چون سر نافه را خراشیدبر نیفه روز مشک پاشید.
نظامی.
پی آهو از چشمه انگیخته چو بر نیفه ها نافه ها ریخته.
نظامی.
بنهی همچو نافه نیفه ز دوش بیشتر بخوانید ...