نیشدار

/niSdAr/

مترادف نیشدار: اهانت آمیز، تند، زننده، کنایه آمیز، گزنده

معنی انگلیسی:
snide, stinged, pungent, caustic, mordant, nipping, poignant, sharp, [fig.] pungent, vitriolic, pointed, venomous, cutting

لغت نامه دهخدا

نیشدار. ( نف مرکب ) صاحب نیش. دارنده نیش. آنکه نیش دارد چون عقرب و مانند آن. ( یادداشت مؤلف ). گزنده. نیش زن :
بیندیش از آن پشّه نیشدار
که نمرود را گفت سر پیش دار.
نظامی.
|| ذوناب. آنکه نیش دارد. ( فرهنگ فارسی معین ). حیوان درنده. || آزارنده. زننده. ( یادداشت مؤلف ). موهن. اهانت آمیز. ( فرهنگ فارسی معین ): کنایه یا سخن نیشدار؛ طعنه و سخن ملامت آمیز و دلازاری که به قصد آزردن و توهین کسی ادا شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه نیش دارد : ذوناب : (( جانور نیشدار . ) ) ۲ - دارای نوک تیز . ۳ - موهن اهانت آمیز : (( در حالی که با آب بازی بازی میکرد بحرفهای او که گزنده و نیشدار شده بود گوش داد . ) )

فرهنگ معین

(ص فا. ) ۱ - آن که نیش دارد. ۲ - دارای نوک تیز. ۳ - اهانت آمیز.

فرهنگ عمید

۱. دارای نیش.
۲. [مجاز] زننده و آزاردهنده.

واژه نامه بختیاریکا

دو بِرِند

مترادف ها

caustic (صفت)
سوزش اور، تند، تیز، نیشدار، هجوامیز

snide (صفت)
نیشدار، کنایه امیز

pointed (صفت)
نوک دار، تیز، کنایه دار، نیش دار

mordant (صفت)
زننده، گوشه دار، جگرسوز، نیش دار

punctual (صفت)
صریح، دقیق، بموقع، خوش قول، نقطه نقطه، نقطه دار، معنی دار، نیش دار، وقت شناس، ثابت در یک نقطه، نقطه مانند، لایتجزی، نکته دار، با ذکر جزئیات دقیق، اداب دان

poignant (صفت)
زننده، تیز، گوشه دار، تند و تلخ، نیش دار

sarcastic (صفت)
طعنه امیز، نیش دار، زهر خنده دار

waspish (صفت)
کج خلق، لجوج، نیش دار، زنبور وار

فارسی به عربی

جارح , حارق , حریص , ساخر , محزن , مدبب

پیشنهاد کاربران

بپرس