به سان سنان نیشتر داشتند
همی بر گژاگند بگذاشتند.
اسدی.
چرا شیر از نهیب مور ناگه درخروش آیدگریزد او چنان گوئی که بر جان نیشتر دارد.
ناصرخسرو.
طبع تا باشد موافق سرد و گرمش می خوران چون مخالف گشت یا تلخیش ده یا نیشتر.
سنائی.
ز سینه تا به لب آیین نیشتر دارم حدیث از جگر پاره می کنم تفسیر.
خاقانی.
علاج رخنه دل به از این نمی باشددوباره کاوش یک نیشتر دریغ مدار.
خاقانی.
رگ جانم گشاده گشت به بندبیشتر نوک نیشتر برکش.
خاقانی.
همی تا بود راه پر نیشتردر او سود بازارگان بیشتر.
نظامی.
گر در همه شهریک سر نیشتر است در پای کسی رود که درویش تر است.
سعدی.
از ملامت چه غم خورد سعدی مرده از نیشتر مترسانش.
سعدی.
نیشترهای بلا در رگ جانم فرسودبعد ازین کاوش شریان سنان خواهم کرد.
طالب ( از آنندراج ).
برای صحبت عالم درشتیها به کار آیدز تن کی خون فاسد بی گزند نیشتر جوشد.
صائب.
نمی شوند به تسلیم راضی از ناحق ز خون تازه ما نیشتر نمی گسلد.
صائب ( از آنندراج ).
|| سُک. ( یادداشت مؤلف ). سیخونک. سیخ. نیش. قطعه چوب نوک تیزی که بدان ستوران را به تند رفتن وادارند : هر که بر اسب نیاز تاخت به درگاه او
از بر او جست آز همچو خر از نیشتر.
عمادی شهریاری.
|| ناب. دندان.( ناظم الاطباء ). رجوع به نیش شود.- نیشتر خلاندن ؛ نیشتر زدن. نیشتر در بدن فرو بردن.
- نیشتر خوردن ؛ مورد عمل فصادی و جراحی قرار گرفتن. کنایه از زخم خوردن و تحمل تلخی و ناملایم کردن و رنج کشیدن :
به تلخ و ترش رضا ده به خوان گیتی بر
که نیشتر خوری ار بیشتر خوری حلوا.
خاقانی.
- نیشتر در زخم کسی شکستن ؛ کنایه است از بر تلخ کامی و رنج وی افزودن. در هجوم بلایا ومصائب کسی را ملامت کردن و بر زخمش نمک پاشیدن.بیشتر بخوانید ...