خود را محکم در آگاهی از «من هستم» مستقر کنید. این آغاز، و نیز پایان تمام جستجوها است.
نیسارگاداتا مهاراج ( ۱۷ آوریل ۱۸۹۷–۸ سپتامبر ۱۹۸۱ ) ، یکی از معلمان فرقه اینچگیری و آموزگار مکتب آدویتا بود. [ ۱]
کتابی تحت نام من آن هستم در سال ۱۹۷۳ به وسیله موریس فریدمن پخش شد که ترجمه آموزه های وی از زبان ماراتی به انگلیسی را دربر می داشت، این کتاب موجبات شهرت نیسارگاداتا در فرنگستان را فراهم کرد. همچنین برگردان پارسی این کتاب در وب فارسی قابل تهیه است.
وی در ۱۷ آوریل ۱۸۹۷ ( احتمالاً با نام ماروتی شیروامپانت کامبلی ) از مادری به نام پارواتی بی و پدری به اسم شیروامپانت کامبلی در بمبئی زاده شد. [ web ۱] [ نیازمند منبع] زادروز او با جشنواره هانومان جایانتی، روز تولد هانومان یکی از خدایان هندو مصادف شده بود و از همین روی، والدینش نام ماروتی را برای او برگزیدند. پدر و مادرش از یکی از سنت های ویشنوپرستی در هندوئیسم که واکاری سامپرادایا[ web ۲] نام دارد پیروی می کردند. پدرش شیروامپانت، به عنوان مستخدم در بمبئی کار می کرد و بعدتر به کشاورزی در محله کاندالگائون مشغول شد.
ماروتی شیورامپانت کامبلی به همراه دو برادرش، چهار خواهر و والدین در روستایی کوچک به نام کاندالگائون واقع در منطقه سیندهودورگ ماهاراشترا پرورش یافت، [ web ۳] با درگذشت پدر به سال ۱۹۱۵، به همراه برادر بزرگش برای تأمین معاش خانواده به بمبئی نقل مکان کرد. ابتدا به کار کارمندی مشغول شد و سپس در فروشگاهی کوچک به کار فروش نوعی سیگار دست پیچ هندی که بیدی نام دارد پرداخت و چندی نگذشت که صاحب یک فروشگاه خواربار فروشی زنجیره ای شد. [ web ۴] در ۱۹۲۴ ازدواج کرد، حاصل پیوندش سه فرزند دختر و یک پسر بود.
در ۱۹۳۳، یاشوانترائو باگکار، دوست ماهاراج وی را به گورویش ( مرشد ) ، سیدارامشوار ماهاراج معرفی کرد. گورو به او می گوید، «تو آنی نیستی که می اندیشی…». سیدارامشوار او را به اینچگری سامپرادایا معرفی کرد، به او دستورالعمل مراقبه و مانترا داد، ماهاراج نیز بلافاصله همه دستورالعمل ها و دستورها سیدارامشوار را یک به یک دنبال و اجرا می کرد:
گورویم به من دستور داد که به احساس "من هستم" توجه کنم و به چیز دیگری توجه نکنم. من فقط پیروی کردم. هیچ تکنیک تنفسی خاصی یا مراقبه ای را دنبال نکردم و کتاب خاصی مطالعه نمی کردم. هر چه که می شد، هر اتفاقی افتاد، توجهم را از آن دور می کردم و با احساس من هستم باقی ماندم. ممکن است خیلی ساده و مسخره به نظر بیاید. تنها دلیل من برای انجام این کار این بود که گوریم به من چنین گفت، و نتیجه هم داد. [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفنیسارگاداتا مهاراج ( ۱۷ آوریل ۱۸۹۷–۸ سپتامبر ۱۹۸۱ ) ، یکی از معلمان فرقه اینچگیری و آموزگار مکتب آدویتا بود. [ ۱]
کتابی تحت نام من آن هستم در سال ۱۹۷۳ به وسیله موریس فریدمن پخش شد که ترجمه آموزه های وی از زبان ماراتی به انگلیسی را دربر می داشت، این کتاب موجبات شهرت نیسارگاداتا در فرنگستان را فراهم کرد. همچنین برگردان پارسی این کتاب در وب فارسی قابل تهیه است.
وی در ۱۷ آوریل ۱۸۹۷ ( احتمالاً با نام ماروتی شیروامپانت کامبلی ) از مادری به نام پارواتی بی و پدری به اسم شیروامپانت کامبلی در بمبئی زاده شد. [ web ۱] [ نیازمند منبع] زادروز او با جشنواره هانومان جایانتی، روز تولد هانومان یکی از خدایان هندو مصادف شده بود و از همین روی، والدینش نام ماروتی را برای او برگزیدند. پدر و مادرش از یکی از سنت های ویشنوپرستی در هندوئیسم که واکاری سامپرادایا[ web ۲] نام دارد پیروی می کردند. پدرش شیروامپانت، به عنوان مستخدم در بمبئی کار می کرد و بعدتر به کشاورزی در محله کاندالگائون مشغول شد.
ماروتی شیورامپانت کامبلی به همراه دو برادرش، چهار خواهر و والدین در روستایی کوچک به نام کاندالگائون واقع در منطقه سیندهودورگ ماهاراشترا پرورش یافت، [ web ۳] با درگذشت پدر به سال ۱۹۱۵، به همراه برادر بزرگش برای تأمین معاش خانواده به بمبئی نقل مکان کرد. ابتدا به کار کارمندی مشغول شد و سپس در فروشگاهی کوچک به کار فروش نوعی سیگار دست پیچ هندی که بیدی نام دارد پرداخت و چندی نگذشت که صاحب یک فروشگاه خواربار فروشی زنجیره ای شد. [ web ۴] در ۱۹۲۴ ازدواج کرد، حاصل پیوندش سه فرزند دختر و یک پسر بود.
در ۱۹۳۳، یاشوانترائو باگکار، دوست ماهاراج وی را به گورویش ( مرشد ) ، سیدارامشوار ماهاراج معرفی کرد. گورو به او می گوید، «تو آنی نیستی که می اندیشی…». سیدارامشوار او را به اینچگری سامپرادایا معرفی کرد، به او دستورالعمل مراقبه و مانترا داد، ماهاراج نیز بلافاصله همه دستورالعمل ها و دستورها سیدارامشوار را یک به یک دنبال و اجرا می کرد:
گورویم به من دستور داد که به احساس "من هستم" توجه کنم و به چیز دیگری توجه نکنم. من فقط پیروی کردم. هیچ تکنیک تنفسی خاصی یا مراقبه ای را دنبال نکردم و کتاب خاصی مطالعه نمی کردم. هر چه که می شد، هر اتفاقی افتاد، توجهم را از آن دور می کردم و با احساس من هستم باقی ماندم. ممکن است خیلی ساده و مسخره به نظر بیاید. تنها دلیل من برای انجام این کار این بود که گوریم به من چنین گفت، و نتیجه هم داد. [ ۲]
wiki: نیسارگاداتا ماهاراج