نیزه زن. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ زَ ] ( نف مرکب ) رامح. ( منتهی الارب ). مطعان.( السامی ). نیزه افکن. نیزه ور. نیزه گذار : هزار از یل نیزه زن زابلی گزین کرد با خنجر کابلی.اسدی.