همه نیزه داران شمشیرزن
همه لشکرآرای و لشکرشکن.
دقیقی
سپه بود بر میمنه چل هزارسواران زوبین ور و نیزه دار.
فردوسی.
چو بشنید کآمد سپاهی گران همه نیزه داران و جوشن وران.
فردوسی.
همیدون پیاده پس نیزه دارابا جوشن و تیر آهن گذار.
فردوسی.
ز نوک نیزه های نیزه داران شده وادی چو اطراف سنابل.
منوچهری.
همه نیزه داران گردن فرازنشان بسته بر نیزه موی دراز.
اسدی.
کمندافکنان از پس خیل خویش به تیغ و زره نیزه داران ز پیش.
اسدی.
نیزه دارانش که از شیر نیستان کین کشندخون و آتش ز آن نی چون خیزران افشانده اند.
خاقانی.
رکاب است چون حلقه نیزه داران که عیدی به میدان خاقان نماید.
خاقانی.
برون رفت جوشن وری نیزه دار.نظامی.
|| نیزه بردار. ( ناظم الاطباء ) : نبود از همه خلق جز جبرئیل
به حرب حنین نیزه دار علی.
ناصرخسرو.