به درگاه سپه سالار مشرق
سوار نیزه باز خنجراوژن.
منوچهری.
|| که تمرین و مشق به کار بردن نیزه کند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نیزه بازی شود. || صائد دراهم. آنکه به خواهش یا فریب یا زرنگی و مهارت خاص مالی ازکسی گیرد یا نفعی از بزرگان و اعیان حاصل کند. کلاش.سوری. اخاذ. ( از یادداشتهای مؤلف ).