مکر بستن ؛ حیله اندیشیدن. نیرنگ ساختن :
مکر دیگر آن وزیر از خود ببست
وعظ را بگذاشت در خلوت نشست.
مولوی ( از آنندراج ) .
- مکر پزیدن ؛ به کنایت حیله آراستن. ترتیب دادن حیله بنحو کامل. ( فرهنگ نوادر کلیات شمس چ فروزانفر ) :
... [مشاهده متن کامل]
مکر مرا چون بدید مکر دگر او پزید
آمد و گوشم گزید گفت هلا ای عیار.
مولوی ( کلیات شمس ایضاً ) .
- مکر ساختن ؛ حیله کردن. نیرنگ کردن : وی رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند. ( تاریخ بیهقی ) . هلاک او و لشکر او در جنگ بود به مکر که ساخته بودند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 83 ) . نباید که این مکرمی سازید بر ما. ( کشف الاسرار ج 2 ص 539 ) .
تا به جان آسوده باشی هیچ کس را دل مسوز
تا ز بند آزاده باشی با کسی مکری مساز.
سنائی.
به وزیر کشتن و غدر و مکر کردن و عاقبت آن نیندیشیدی. ( سلجوقنامه ظهیری ص 24 ) . نباید که مکری کند که ما بر آن رنجور دل گردیم. ( سمک عیار ج 1 ص 76 ) .
این همه از مکر افسون ساخته
و آن همه از کبر معجون ساخته.
عطار.
- مکر کردن ؛ نیرنگ ساختن. حیله کردن :
کرده مکر و حیله آن قوم خبیث
گر ز ما باور نداری این حدیث.
مولوی.
چون کنی با بی حسد مکر و حسد
زان حسد دل را سیاهیها رسد.
مولوی.
- مکر ورزیدن ؛ خدعه کردن. حیلت ساختن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .