نیایشگریها فزون گشتشان
ستایش ز اندازه بگذشتشان.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
- نیایشگری کردن ؛ ستایش کردن. پرستش و عبادت کردن : نشست و نیایشگری کرد چند
بدان خال فرخ پی ارجمند.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
شه از خواب دوشینه سر برگرفت نیایشگری کردن از سر گرفت.
نظامی.