نیاوه

لغت نامه دهخدا

نیاوه. [ وَ / وِ ] ( اِ ) بهر. بهره. قسمت. سهم. حظ. ( یادداشت مؤلف ): الشرب ؛ نیاوه آب. القلا؛ روز آمدن تب و نیاوه آب.الکفل ؛ سوار بد و نیاوه. فلان ذواکل ؛ فلان را نیاوه است از دنیا. ( مهذب الاسماء ) ( از یادداشتهای مؤلف ).

پیشنهاد کاربران

نصیب و بهره «. . . بهد ( بُوَد ) اوی را نیاوه ای از آن . . . » قرآن قدس

بپرس