نیامده

/nayAmade/

لغت نامه دهخدا

نیامده. [ ن َ م َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مقابل آمده.

فرهنگ فارسی

مقابل آمده

فرهنگستان زبان و ادب

{no-show} [گردشگری و جهانگردی] مهمان یا مسافری که جای خود را ذخیره کرده، اما بی خبر در محل حاضر نشده است

پیشنهاد کاربران

( ناآمده ) ناآمده. [ م َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نیامده. واقع نشده. که اتفاق نیفتاده است :
بگوید همی تا بدان می خوریم
غم روز ناآمده نشمریم.
فردوسی.
نماند که نیکی بر او بگذرد.
پی روز ناآمده نشمرد.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
دگرکز بدیهای ناآمده
گریزد چو از دام مرغ و دده.
فردوسی.
بگذشته چه اندوه و چه شادی بر دانا
ناآمده اندوه و گذشته ست برابر.
ناصرخسرو.
غم چند خوری به کار ناآمده پیش.
( جامعالتمثیل ) .
|| در آینده. در آتیه. عاقبت. که هنوز نیامده است :
چهارم که دل دور داری ز غم
ز ناآمده بد نباشی دژم.
فردوسی.
رفته چون رفت طلب نتوان کرد
چشم ناآمده بین بایستی.
خاقانی.
|| اندک توقف داشته. درنگ اندک کرده. درنگ ناکرده :
ناآمده رفتن این چه ساز است
ناکشته درودن این چه راز است.
نظامی.
|| آن که از مادر نزاده است. آن که هنوز متولد نشده. آن که بدنیا نیامده است :
ناآمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه میکشیم نایند دگر.
خیام.
چندانکه به صحرای عدم می نگرم
ناآمدگان و رفتگان می بینم.
( منسوب به خیام ) .

بپرس