نیازیدن

لغت نامه دهخدا

نیازیدن. [ ن َ دَ ] ( مص منفی ) قصد و آهنگ نکردن. دست به طرف چیزی دراز ننمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ). مقابل یازیدن به معنی آختن و دراز کردن دست بسوی چیزی :
برآتش بنه خواسته هر چه هست
نگر تا نیازی به یک چیز دست.
فردوسی.
چو بخشنده باشی و فریادرس
نیازدبه تاج و به تخت تو کس.
فردوسی.
قدح ز اشتیاق تو بگریست خون
که دستی سوی او نیازیده ای.
سراج الدین قمری.
|| نیفکندن و نینداختن. || ناله نکردن. ننالیدن. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).

نیازیدن. [ دَ ] ( مص ) خواستن و درخواست کردن چیز لازم و ضرور. ( ناظم الاطباء ). مصدر جعلی است از نیاز + یدن. رجوع به نیاز شود. || نگریستن. ( ناظم الاطباء )؟

فرهنگ فارسی

خواستن و درخواست کردن چیز لازم و ضرور . مصدر جعلی است از نیاز یدن . یا نگریستن .

فرهنگ عمید

درخواست کردن، خواستن چیزی که مورد احتیاج است.

پیشنهاد کاربران

بپرس