آز بگذار تا نیازاری
کاز آرد به روی ها خواری.
سنائی.
تا توانم دلت به دست آرم ور بیازاریم نیازارم.
سعدی ( از انجمن آرا ).
رجوع به آزاردن شود. || آزار نکردن. آزرده نساختن. نرنجاندن. مقابل آزاردن و آزردن : مرد توبه کرد که به گفته نمام... عیال نهفته خود را نیازارد. ( کلیله و دمنه ).