نگهبانی کردن. [ ن ِ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نگهبانی نمودن. نگه داشتن. نگه داری کردن. حفاظت کردن : لیکن از عقل روا نیست که از دیوان خویشتن را نکند مرد نگهبانی.ناصرخسرو.
guard (فعل)پاییدن، نگهبانی کردن، نگاه داشتن، محافظت کردن، نگهداری و دفاع کردن از، پاسداری کردن، محفوظ کردن، مصون داشتنchaperon (فعل)نگهبانی کردنchaperone (فعل)نگهبانی کردنsentinel (فعل)نگهبانی کردن